نقد و بررسی فصول نجومی و ریاضی کتاب علم در اسلام سیدحسین نصر(1)

دیوید کینگ،(2) مرکز پژوهش های امریکایی در قاهره

ترجمۀ امیرمحمد گمینی، پژوهشکدۀ تاریخ علم دانشگاه تهران

منتشر شده در میراث علمی ایران و اسلام، سال پنجم، شمارۀ اول، (پیاپی 9)، بهاروزمستان 1395.

کتاب علم در اسلام(3) کتابی است که به خوبی مصور شده و برای نمایشگاهی با عنوان «علم و فناوری در اسلام» که موزۀ علم لندن در 1976 به مناسبت جشنوارۀ جهان اسلام برگزار کرد، نوشته شده است. نویسنده که یکی از مورخان حرفه ای علم و متخصص علوم اسلامی است، در حال حاضر رئیس دانشگاه صنعتی آریامهر [شریف کنونی](4) در تهران است. هدف نمایشگاه لندن و کتاب استاد نصر آن بود که تمامی فعالیتهای علمی مسلمانان را به وسیع ترین معنای آن پوشش دهد و عمق و اهمیت دستاوردهای علمی مسلمانان را نمایان سازد. این کتاب ادعا می کند که «اولین اثری است که دربارۀ علوم اسلامی نوشته شده وبررسی و تحلیل متون را با تصاویری برگرفته از منابع سراسر جهان اسلام ترکیب کرده است» (xiii b).

با توجه به ماهیت این مجله [تاریخ نجوم] و محدودیت های تجربۀ کاری خودم در مواد علمی اسلامی، توجه خود را فقط به فصول ریاضی و نجومی کتاب نصر محدود می کنم که حدود یک چهارم کتاب را شامل می شود و متأسفانه به نوشته های نصر در فیزیک، پزشکی، تاریخ طبیعی و «انسان در کیهان» نمی پردازم. همچنین دربارۀ فلسفۀ علوم اسلامی نصر هم که وی را قادر می سازد ادعا کند «یکپارچگی علوم کیهانی [در اسلام] از بافت معرفتی وحی قرآنی منشعب می شود» (روی جلد) چیزی نمی گویم. این طرز فکر در کنار اهانت به عقلگرایی غربی و تحقیر علم و تمدن غربی به طور کل، که در هر فصل شاهد آن هستیم، باعث می شود که این کتاب را بیشتر یک تفسیر و برداشت شخصی بدانیم تا یک پژوهش تاریخی. طرز برداشت شخصی نصر از علوم اسلامی را مثلاً می توان در این عبارت دید: «مسلمانان تمام دانش فنی لازم را برای برانداختن نظام بطلمیوسی، از جمله شناخت نظام خورشید مرکزی در اختیار داشتند، اما چنین نکردند، زیرا نه اهمیت نمادین نجوم سنتی را فراموش کرده بودند و نه این واقعیت را که بهترین راه برای یادآوری حضور الهی به اغلب انسانها آن است که محدودیت عالَم مخلوق را به ایشان تذکر دهیم [!]» (ص. 143 / 133a).

این اثر که [بر خلاف ادعا] به «پژوهش و تحلیل» هیچ متنی دست نزده است، مملو از ادعاهایی بدون سند کافی و اشتباهات آشکار است. بیشتر عبارات نصر که به یک فرد یا اثر یا کشف خاصی اشاره می کند، دارای نوعی تحریف یا اغراق است که نشان از ناآشنایی وی با منابع اصلی یا علوم ریاضی و نجوم دارد. البته تمامی اشتباهات از آن نصر نیست؛ بلکه بسیاری از منابع او سرچشمه می گیرند. ولی این کتابی نیست که یک آماتور نوشته باشد؛ نویسنده استاد تاریخ علم است. علی رغم این که وی در حال حاضر مشغول تهیۀ کتابنامۀ مشروح علم اسلامی(5) است (که جلد اول آن در 1975 منتشر شده)، به نظر می رسد که ارتباط وی با حوزۀ پژوهشی روز در رشتۀ تاریخ علم به کلی قطع است.

البته وقتی نصر مستقیماً به پژوهشگران برجستۀ علوم اسلامی مثل د. پینگری و ای. اس. کندی ارجاع می دهد، کارش خوب است، ولی تصویر عمومی که وی از علوم اسلامی عرضه می کند نشان می دهد که بعضی از مهم ترین منابعی را که بدان ها ارجاع داده در واقع ندیده است؛ آثاری مثل پژوهشی در زیج های اسلامی نوشتۀ کندی، رصدخانه در اسلام نوشتۀ صاییلی، مقالاتی در تاریخ علوم طبیعی نوشتۀ ویدمان و ریاضیات در سده های میانه نوشتۀ یوشکیویچ.(6) وی حتی از هیچ کدام از مقالات مهم و مرتبط در دایرةالمعارف اسلام (از اینجا به بعد EI1 و EI2 برای چاپ های اول و دوم) یا زندگینامۀ علمی دانشمندان (از این به بعد DSB) استفاده نکرده است. کتاب نصر در نگاه اول به دقت با زیر نویس ها و ارجاعات به مقالات پژوهشی متعدد مستند شده است، ولی با یک وارسی کوتاه در منابع و ارجاعات احساس می شود که کتاب از سر عجله نوشته شده است.

[بر خلاف توقع] هیچ گونه بحث جدی دربارۀ ابعاد به طور خاص اسلامیِ نجوم و ریاضیات اسلامی در فصول ریاضی و نجومی کتاب نصر به چشم نمی خورد. حساب ارث [یا فرائض] یکی از جنبه های مهم ریاضیات اسلامی است که نصر حتی ذکرش نکرده است. سه وجه اسلامیِ نجوم اسلامی که تنها عناصر باقی مانده از هزار سال نجوم اسلامی است، اینها هستند: تعیین رؤیت پذیری هلال ماه های قمری اسلامی، تعیین اوقات شرعی با تعریف نجومی و تعیین جهت قبله. نصر به جنبۀ اول که اصلاً توجه نمی کند و سه یا چهار جملۀ مبهم دربارۀ جنبه های دوم و سوم می گوید و آنها را «ابعاد کیهانی آداب اسلامی» می نامد. منجمان مسلمان حدود هزار سال مشغول تعیین رؤیت پذیری هلال ماه و اوقات شرعی و قبله بوده اند. این فعالیت ها و ادبیات گستردۀ مرتبط با آن ارزشی بیشتر از چند جمله داشت، آن هم در کتابی که عنوان علم اسلامی دارد. سؤالات زیبایی می توان پرسید و پاسخ به هر یک می تواند ابعاد جدیدی به شناخت علم اسلامی اضافه کند: مثلاً چرا اوقات شرعی به طور نجومی تعریف شدند؟ آنها را در قرون میانه چگونه تنظیم می کردند؟ امروز آنها را چگونه تنظیم می کنند؟ چرا مسجدهای دورۀ اسلامی معمولاً به سمت صحیح قبله نبودند؟ چرا هلال ماه باید پیش از آغاز ماه جدید دیده شود؟ چرا امروزه جهان اسلام تا این حد دربارۀ آغاز ماه های اسلامی ابهام دارد؟

موارد ذیل برگرفته از چند صفحه از کتاب نصر است و نشان می دهد که اگر نه همه بلکه حداقل بخش هایی که دربارۀ ریاضی و نجوم است، دچار چه اشتباهات بزرگی است.

اجازه دهید با بعضی از اظهار نظرهای نصر دربارۀ دستاوردهای دانشمندان مسلمان در نظریۀ اعداد و محاسبات شروع کنیم (ص90-93/79-81). در صفحۀ 91 (80a-b) می نویسد: «کاشانی ریاضیدان برجستۀ ایرانی، ... کاشف کسرهای اعشاری است ...» و بلافاصله در یک زیرنویس این حرف را نقض می کند «ظاهراً الاقلیدسی آنها را اختراع کرده است ...». در واقع تا جایی که می دانیم، اقلیدسیِ دمشقی پنج قرن پیش از کاشانی اثری دربارۀ کسرهای اعشاری نوشت و این مفهوم طی قرون بعدی تکامل یافت. در جای دیگری از همین فصل چنین نوشته شده است: «کاشانی را باید اولین کسی دانست که یک ماشین حساب اختراع کرده است»، اما «طبق المناطق» کاشانی اصلاً ماشین حساب نیست، بلکه یک سیاره نما است.

نصر در صفحۀ 92 (81a) دربارۀ نویسندۀ پرکار قرن دهم/هفدهم یعنی بهاءالدین عاملی می نویسد: «وی فردی بسیار تأثیرگذار و یک نابغۀ جامع الاطراف واقعی بود ... اتفاقی نیست که سوتر کتاب مرجع خود دربارۀ ریاضیات اسلامی را با نام وی به پایان رسانده است ...» سوتر (1900) واقعاً اثر پژوهشی خود را با نام عاملی به پایان رسانده، ولی دربارۀ وی می نویسد: «نه تنها هیچ پیشرفتی در کار وی دیده نمی شود، بلکه عقب گرد داشته است و هیچ نوآوری در کار او و پیروانش دیده نمی شود.» این واقعیت را که شخصی چون شیخ بهایی [که دستاورد نویی نداشته] در آن زمان فرد تأثیرگذاری بوده است، بیشتر باید با رکود حیات فکری اسلامی در اواخر دورۀ اسلامی مرتبط دانست تا به جامعیت نبوغ وی.

نصر در بخش مثلثات (ص 95) می نویسد: «دانشمندان مسلمان بودند که نخستین بار توابع مثلثاتی را به صورت صریح با معادلات نمایش دادند. در واقع کلمۀ سینوس اروپایی و معادل های آن ترجمۀ مستقیم کلمۀ عربی "جیب" است.» اما کلمۀ عربی «جیب» از کلمۀ سانسکریت «جیوا» مشتق شده است که در متون نجومی «سینوس» هم معنا می دهد. بحث نصر دربارۀ جبر (ص 96 / 84-86) چنین آغاز می شود: «در جبر نیز همچون در مثلثات مسلمانان را باید مؤسس دانست، چرا که نام آن [در انگلیسی algebra] نشان دهندۀ همین منشأ است ... خوارزمی ... این شاخه از ریاضیات را تأسیس کرد ...» در واقع می دانیم که جبر یونانی و هندی از مرحلۀ ابتداییِ آثار خوارزمی نیز پیشرفته تر بودند. نصر چنین ادامه می دهد: «[جبر] به اصول مابعدالطبیعی که برای آموزه های اسلامی جنبۀ مرکزیت دارند، بسیار نزدیک است،» ولی متأسفانه هیچ مثالی نمی زند تا منظورش از «اصول مابعدالطبیعی اسلامی» روشن شود. در ادامه می نویسد: «پس از خیام تحقیق در جبر تدریجاً در میان مسلمانان رو به انحطاط رفت ...»، و نتایج کارهای متأخرتر جبر اسلامی را که فهم ما را از جبر اسلامی به واسطۀ پژوهش های رشدی راشد بهبود بخشید، نادیده می گیرد.

در یک اظهار نظر دربارۀ نقش مسلمانان در جغرافیای ریاضی در صفحۀ 110 (98b) با این جمله روبرو می شویم: «منجمانِ مأمون رصدهای مستقلی انجام دادند که یکی از برجسته ترین آنها اندازه گیری نصف النهار نزدیک موصل بود که مقدار آنرا 111814 متر به دست آوردند»(7) و در پانوشت می افزاید: «مقدار واقعی 110938 متر است.» از این جا معلوم می شود که نویسنده به طور کلی نفهمیده است که این رصدها به چه منظور بوده است. اما در صفحۀ 56 (48) از بخش جغرافی چنین می خوانیم: «ایشان در حدود قرن سوم/نهم اندازۀ مسافت یک درجۀ عرض را در حدود 36 درجۀ شمالی تعیین کردند و مقدار آن را 2877 پا [!] به دست آوردند» که با مقدار قبلی تفاوت دارد.(8)

در بخش منابع نجوم اسلامی (ص 107- 109 / 95-98) نویسنده معنای اصطلاحات «انواء» و «نسیء» را که مفاهیم ابتدایی نجوم سنتی اعراب پیش از اسلام شبه جزیره بوده اند، با هم اشتباه می گیرد (مقالات Anwā' و Nasī' را به ترتیب در EI­2 و EI1 ببینید). هنگامی که نصر از منابع غیراسلامی نجوم اسلامی سخن می گوید عبارتی از د. پینگری نقل می کند و آنگاه در صفحۀ 109 (97b) با جرئت چنین می نویسد: «... در قرن سوم/نهم مسلمانان کاملاً با روایات هندی و ایرانی  و یونانی و البته به میانجیگری آنها با روایات بابلی و مصری آشنا شدند.» در واقع مسلمانان چیزی از سنت های نجومی بابلی و مصر باستان نمی دانستند: چنان که وقتی نمونه های جداافتاده ای از روش های بابلی و مصری در منابع اسلامی مطرح می شود، منشأ آنها معمولاً نا شناخته است. نصر در صفحۀ 117 (106a) ادعا می کند: «تا قرن چهارم/دهم مسلمانان از مدل های سیاره ای هندی و ایرانی پیروی می کردند، تا اینکه از زمان بتّانی نظریۀ بطلمیوس کاملاً غالب شد»، ولی سه تا از چهار زیج باقی مانده از قرن سوم/نهم عراق مبتنی بر نظریۀ سیاره ای بطلمیوس هستند.

تمام طبقه بندی خلاصه شدۀ نصر از ادبیات نجومی اسلامی در صفحۀ 109 (98a) نشان از عدم آشنایی با بیشتر آثار بنیادی نجوم اسلامی دارد. مثلا نهایة الإدراک قطب الدین شیرازی دقیقاً از همان نوع ادبیات نجومی کتاب تذکرة فی علم الهیئة نصیرالدین طوسی است، در حالی که قانون مسعودی ابوریحان بیرونی یک زیج است. [در حالی که نصر قانون مسعودی و نهایة الإدراک را از یک نوع ادبیات نجومی می داند. علاوه بر این کتاب نهایةالادراک بر خلاف ظن وی یک «کتاب خلاصۀ نجومی» نیست بلکه یک اثر جامع در سنت آثار «هیئت» محسوب می شود. وی حتی زیج ها و آثار تقویمی را دو نوع متفاوت از کتابهای نجومی بر شمرده است، در حالی که مبحث تقویم یا گاهشماری معمولاً بخشی از کتاب های زیج است نه یک نوع مستقل. وی در طبقه بندی خود از کتاب های ابزارشناسی نجومی هم نامی نبرده است. در واقع بسیاری از زیج ها مبتنی بر هیچ رصد جدیدی نیستند، یا اگر هستند، آنها را در «جداول» ذکر نکرده اند. جداول موجود در زیج ها معمولاً شامل مقادیر متغیرهای نجومی هستند که برای پیش بینی موقعیت سیارات در زمان ها و مکان های مختلف محاسبه شده اند.] نصر توضیح می دهد که «در زیج ها یا جداول ... معمولاً نتایج رصدها به صورت جدول هایی آمده و با تحلیل های ریاضی و گاه با خود بحث های ریاضی نیز همراه است.» این در حالی است که زیج ها نه صرفاً جدولند و نه شامل نتایج رصدها به صورت جدولی. علاوه بر این هیچ زیجی نمی توان یافت که شامل ریاضیاتی جز حساب شصتگانی باشد. در واقع همانطور که از کتاب پژوهشی در زیج های اسلامی کندی می توان آموخت (و نصر در پانوشت به آن ارجاع داده است)، زیج ها کتاب های دستی نجومی هستند که گاهی صدها صفحه متن و جدول دارند و معمولاً شامل عناوین مختلف نجوم دورۀ اسلامی از گاهشماری تا حرکات خورشید، ماه و سیارات و اختربینی هستند.(9)

نتیجه گیری نصر دربارۀ جایگاه تک تک منجمان مسلمان ( ص 110 – 117/ 98-105) نیز بی اشکال نیست: در صفحۀ 117 (105a) می نویسد که «بطروجی ... طرح کنندۀ ... پیشرفته ترین انتقادات علیه نجوم بطلمیوسی بود که در غرب جهان اسلام نمایان شد» و در همان صفحه (106b) اضافه می کند «بطروجی اوج این نهضت... در ایجاد مدل هایی از لحاظ نجومی معنادار بر اساس نظام ارسطویی است...» آیا مؤلف نمی دانسته است که نمی توان مدل هایی معنادار بر اساس نظام ارسطویی ایجاد کرد؟ نصر در صفحۀ 111 (105a) این بدفهمی قدیمی را تکرار کرده است که «زرقالی ... زیج طلیطله را تصحیح کرده است.»(10) ج. تومر(11) در پژوهش عمیق خود بر زیج طلیطله نشان داده است که تنها بخشی از این مجموعه که شاید به زرقالی متعلق باشد، جداول حرکت میانگین [اوساط] سیارات است و بقیه از زیجهای خوارزمی و بتانی سرقت شده اند. در همین صفحه می خوانیم که «زرقالی ... حرکت نقطۀ اوج خورشید نسبت به ستارگان ثابت را اثبات کرد...» ولی در صفحۀ 142 (123a) یکی از دستاوردهای منجمان مسلمان را «رصد حرکت اوج خورشید همراه با حرکت ستارگان ثابت [یعنی تقدیم اعتدالین]» دانسته است. بالاخره حرکت اوج خورشید نسبت به ستارگان ثابت است یا خیر؟ در صفحۀ 110 (99) نصر می گوید «بتانی رصدگر دقیقی بود که کشف کرد اوج خورشید از زمان بطلمیوس چقدر جابجا شده است.» ولی در منابع اسلامی از اوایل قرن سوم/نهم می توان مقادیر مختلفی برای موقعیت اوج خورشید یافت (برای اندازه گیری های پیش از بتانی بنگرید به مقالۀ و. هارتنر(12) «al-Battānī» در DSB.)

بخش نظریۀ اعداد و محاسبات با عبارتی دربارۀ دستاوردهای منجمان ایرانی در مراغه به پایان می رسد. در صفحۀ 93 (81a) می نویسد: «بالاخره باید گفت که مسلمانان روش هایی برای محاسبه فراهم آوردند که بسیار بهتر از آنچه پیش از آن وجود داشت بود. و این امر مخصوصاً در حوزۀ نصیرالدین طوسی در مراغه جالب توجه است که جداول اندازه گیری ظل [تانژانت] زاویه با تقریب یک در میلیون تهیه می شد.  اینکه گروهی از ریاضی دانان مشترکاً با یکدیگر کار کنند و محاسبات خود را با یکدیگر هماهنگ سازند و سرانجام راهی برای رسیدگی به اشتباهات در ضمن پیشرفت محاسبات به دست آوردند، کار آسانی نیست. ولی این کاری است که در قرن هفتم/سیزدهم در ایران صورت می گرفت، هرچند هنوز به درستی دانسته نیست که با چه وسایلی به این گونه محاسبات و وارسی ها می پرداختند. و این خود یکی از پیشرفتهای بزرگ ریاضیات اسلامی بوده است.» بر خلاف این گفته، ما به دقت می دانیم که منجمان مراغه چگونه جداول گستردۀ تانژانت (و همچنین سینوس) را تهیه کردند: به راحتی آن را از زیج حاکمی ابن یونس، منجم قرن چهارم/دهم ساکن قاهره، گرفته بودند. با بیشترین سهل انگاری ممکن هم نمی توان چنین ادعاهای اغراق آمیزی را دربارۀ دستاوردهای منجمان مراغه در تهیۀ آن جداول روا دانست. اما می توان به درستی دربارۀ جداول مثلثاتی زیج سلطانی الغ بیگ گفت که معمولاً تا پنج رقم اعشار دقیق هستند؛ البته نصر به این جداول اشاره ای نمی کند.

نصر در ارزیابی دستاوردهای منجمان رصدخانه های مراغه و سمرقند در صفحات 113، 117 و 121 (105, 109a, 111a) احتمالاً متوجه شده است که دربارۀ زیج ایلخانی نصیرالدین طوسی و زیج سلطانی الغ بیگ، یا دیگر زیج های تهیه شده در مراغه و سمرقند هیچ پژوهش تحلیلی یا تطبیقی انجام نشده است. اما می دانیم که جداول مثلثاتی و سیاره ای ایلخانی برگرفته از زیج های ابن یونس و ابن عالم هستند، و همچنین می دانیم که زیج الغ بیگ بر اساس نظریۀ سیاره ای دقیقاً بطلمیوسی تهیه شده است. بنابراین منجمان الغ بیگ در سمرقند از تنها دستاورد منجمان مراغه، یعنی اصلاح نظریۀ سیاره ای بطلمیوس، به کلی غفلت کرده اند. [همانطور که کینگ در ادامه می گوید اصلاح مدل های سیاره ای مکتب مراغه (نصیرالدین طوسی، قطب الدین شیرازی و مؤیدالدین عُرضی) تا پیش از ابن شاطر، ربطی به جنبه های رصدی و محاسباتی نداشت و در نتیجه، بر خلاف نظر کینگ، نمی توانست بر زیج الغ بیگ تأثیری بگذارد. مدل های جدید مراغه تنها برای اصلاح جنبۀ طبیعیاتی مدلهای بطلمیوسی مطرح شده بود که معمولاً در زیج ها اهمیتی ندارد. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به گمینی، ا.م.، دایره های مینایی: پژوهشی در تاریخ کیهان شناسی در تمدن اسلامی، تهران: حکمت سینا، 1395، فصل دوم.] از طرف دیگر در بخش نظریۀ سیاره ای، نصر می توانست اشاره کند که ابن شاطر دمشقی تنها منجم مسلمان شناخته شده در دورۀ اسلامی بود که نظریۀ سیاره ای جدید را در جداول نجومی خود به کار برده است (بنگرید به مقالۀ من با عنوان «Ibn-Shāṭir» در DSB). لازم است تأکید شود که اصلاحات منجمان مسلمان در نظام بطلمیوسی (ص. 113/ 111a) یکسره به خاطر ملاحظات فلسفۀ [طبیعی] بود، نه ملاحظات رصدی.

حال به بخش ابزارهای نجومی بپردازیم. بخش مربوط به اسطرلاب را گویی یک دانشجوی سال اول هنر اسلامی نوشته است. مثلاً در صفحۀ 127 (118a) می خوانیم: «این ابزار چندکاره می تواند ارتفاع ستارگان، خورشید و ماه و سیارات [!] را تعیین کند ... با این ابزار همچنین می توان وقت را تعیین کرد و ارتفاع کوه ها و عمق چاه ها را سنجید.» توصیفی نارسا از یک محاسبه گر آنالوگ (قیاسی) که می توانست تمامی مسائل متعارف نجوم کروی را حل کند! منحنی های روی صفحات اسطرلاب در این کتاب به عنوان «دایرۀ میل و مختصات سمتی ـ ارتفاعی» توصیف شده است، در حالی که در واقع  «دوایر ارتفاع و دوایر سمت» هستند. در صفحۀ 130 (120) نصر می نویسد که «متقدم ترین رسالۀ عربی دربارۀ اسطرلاب را ماشاءالله در قرن سوم/نهم نوشته است»، اما می دانیم که الفزاری در قرن دوم/هشتم رساله ای دربارۀ اسطرلاب نوشته بود (البته هیچ کدام از این دو رساله امروزه به عربی باقی نمانده اند). نصر همچنین می گوید: «قدیمی ترین [اسطرلاب] باقی مانده مال قرن چهارم/دهم از اصفهان است»، ولی شش اسطرلاب عراقی قدیمی تر در همان نمایشگاه لندن در معرض نمایش بودند.

بحث نصر دربارۀ صفیحۀ تعدیل­گر (ص 134/123a-b) نیز مغشوش است. تاجایی که می دانیم ابوریحان بیرونی دارای یک «اسطرلاب مکانیکی که موقعیت سیارات و ستارگان را با استفاده از سازوکار چرخ دهنده ای نشان می داد» نبود. وی تنها یک محاسبه گر گرفتگی ها را توصیف کرده است. نصر ادامه می دهد: «[ابزار بیرونی] بعدها توسط ابن سمح، منجم اندلسی، با "صفیحه های هفت سیاره" تکمیل شد.» ولی محاسبه گر گرفتگی بیرونی ربطی به صفیحۀ تعدیل­گر ابن سمح ندارد. نمودارهای «آلت جامع جابر بن افلح» (ص 133/122) بدون شرح و بی معنا هستند؛ همچنین این ابزار را به راحتی نمی توان در بخش اسطرلاب ها جا داد.

دو ابزاری که منجمان مسلمان به واقع نقشی در تحول آنها داشتند ساعت آفتابی و ربع بود. نصر فقط یک جمله به اولی  (ص 128/114) اختصاص می دهد و دومی را به کلی نادیده می گیرد، هر چند تصاویر زیبایی از ساعتهای آفتابی و ربع ها در کتاب می آورد. در کنار یکی از تصاویر (تصویر 72 ص 130/pl. 72, p. 119) نوشته شده است: «ساعتی آفتابی از ایران»، ولی ساعتی در آن دیده نمی شود.

نصر به درستی به کارهای س. تکلی(13) دربارۀ ارتباط بین ابزارهای رصدی قدیمی اروپایی و اسلامی متأخر ارجاع می دهد (ص 135/126a)، ولی این ارتباط را تا «دستاورد» تقی الدین [منجم دربار عثمانی] یا حتی پیشینیان ایرانی او در مراغه عقب می برد. وی می نویسد: «ربع جداری که تیکو بسیار به آن می بالید و آنرا به نام خود تیکونیکوس می خواند، نیز توسط تقی الدین ساخته شده بود و آنرا "لِبنة" می نامید. همین مطلب در مورد بسیاری از آلات دیگر که تقی الدین آنها را توصیف کرده و اصل آنها سرانجام به مراغه باز می گردد نیز صادق است.» اما بسیار دیده شده که در متون عربی قرون میانه واژۀ «لبنة» برای اشاره به ربع جداری بطلمیوس در مجسطی نیز به کار می رفته است. ولی در این عبارت تحریف های جدی تری از واقعیت تاریخی دیده می شوند (ص 135، پانویس 31/126a): «تکلی بر این عقیده است که تورکتوم که در مغرب زمین بسیار رایج است از لفظ انگلیس تورکی (Turkey) به معنی ترکیه گرفته نشده است، بلکه از واژۀ «دائرة المعدّل» اقتباس شده است که تا قرن نهم/پانزدهم در سرزمین های اسلامی رواج فراوان داشت.» حرف تکلی در اینجا به اشتباه نقل شده و این ارجاع یافت نمی شود. در واقع ابزاری که «دائرة المعدل» نام دارد در قرن نهم/پانزدهم در مصر اختراع شده است. نقش 20آ در صفحۀ 56 (44) که «یک قطب نمای ساخت عثمانی» نام گرفته، در واقع یک دائرة المعدل است! [نویسندۀ کتاب در همین صفحه علت آنکه منجمان قرون شانزدهم و هفدهم اروپا با وجود استفاده از ابزارهای مشابه منجمان اسلامی به نظریۀ خورشید مرکزی رسیدند، می نویسد: «... به جهت آن که منجمان اروپایی در کیهانی می زیستند که پیش از آن رنگ دینی خود را باخته و رنگ دنیوی و غیردینی پیدا کرده بود، به نتایجی رسیدند که با نتایج مسلمانان که هم از اندیشه های خود بهره می گرفتند و هم از آلات نجومی، اختلاف فراوان داشت.» در برداشت به شدت شخصی و ایدئولوژیک نویسنده، غربی ها تنها به این دلیل به کشف حقیقت خورشید مرکز بودن عالم دست پیدا کردند که عقاید دینی خود را کنار گذاشته بودند. اما نه تیکو براهه و کپلر عقاید مذهبی سُستی داشتند و نه بیرونی و طوسی در آثار نجومی خود کوچکترین اشاره ای به ادلۀ دینی برای نظریۀ زمین مرکزی کرده اند.]

نصر به ابن یونس، منجم ممتاز مصری نیز اشاره می کند. مثلا به این عبارت توجه کنید (ص. 123/112a): «احیاناً رصدخانه هایی هم برای افرادی از منجمان ساخته می شد، همچون رصدخانه ای که برای ابن یونس در تپۀ مُقطّم در حومۀ قاهره ساخته شده بود.» آیدین صایلی در اثر برجستۀ خود، رصدخانه در اسلام، که نصر بدان ارجاع هم داده است، در نهایت نتیجه گرفته است که ابن یونس اصلاً رصدخانه ای نداشته است. نصر باز در صفحۀ 111 (101) می نویسد: «ابن یونس همچنین نخستین کسی است که عالمانه حرکت نوسانی آونگ را مطالعه کرد که سرانجام به اختراع ساعت مکانیکی انجامید.» جالب است که هیچ ارجاعی برای این جمله وجود ندارد، زیرا ذره ای مدرک برای آنکه ابن یونس آونگ را می شناخت وجود ندارد. باز در صفحۀ 96 (84) آمده است: «ابن یونس رابطۀ cos s cos b = 1/2 [cos(a+b) + cos (a-b)]. را کشف کرد.» در واقع این اتحاد در دو روش معادل برای تعیین زمان از روی ارتفاع خورشید یا ستارگان در زیج ابن یونس به کار رفته است. وی این رابطۀ قیاسی را «کشف» نکرد: این دالامبر (و 1820م) بود که کشف کرد دو روش ابن یونس با این فرمول به هم مربوطند. باز در صفحۀ 111 (101a) می خوانیم: «زیج حاکمیِ ابن یونس شاهکاری از نجوم رصدی است که در آن چندین مقدار ثابت از نو اندازه گیری شده...» برای اطمینان باید گفت که ابن یونس در زیج حاکمی بیش از صد رصد از پیشینیانش در قرون سوم و چهارم (نهم و دهم میلادی) و همچنین از خودش ذکر می کند. ولی باید توجه داشت که وی هیچ رصد یا محاسبه ای در زیجش ندارد که از آن پارامترهای سیاره ای خود را نتیجه گرفته باشد. البته اهمیت دستاوردهای واقعی ابن یونس به خاطر این واقعیت که او رصدخانه ای نداشته یا اصل حرکت آونگ را نمی دانسته و فرمول قیاسی مثلثاتی را کشف نکرده است، کم نمی شود.

قسمت نتیجه گیری نصر دربارۀ دستاوردهای نجوم اسلامی احتمالاً بی مایه ترین ستایش از سنت نجومی اسلامی است. یکی از آخرین اظهار نظرهایش در صفحۀ 143 (133a) به عنوان مثال کفایت می کند: «ولی شاید با دوام ترین سهم مسلمانان در تاریخ نجوم آن بوده است که افلاک بطلمیوسی را از صورت مدل های  ریاضی بیرون آوردند و برای آنها واقعیت فیزیکی قائل شدند.» می دانیم که کتاب الاقتصاص بطلمیوس، که نقطۀ آغاز پژوهش های مسلمانان در نجوم نظری بود، توصیفی از الگوی افلاک بر اساس واقعیات فیزیکی مدل های حرکات سیاره ای بود. همچنین، از آنجا که منجمان جدید امروزه اعتقادی به واقعیت فیزیکی افلاک سیاره ای ندارند، این «با دوام ترین سهم» مسلمانان (و یونانیان) چه معنایی دارد؟

نقل قول های بالا به هیچ وجه تمامی اشتباهات و برداشت های نادرست این کتاب را حتی در چند صفحه ای که در این بررسی بحث شد، پوشش نمی دهد. نصر با این بی دقتی ها ندانسته از عهدۀ قضاوت عادلانه دربارۀ یک سنت علمی که هیچ همتایی از قرن دوم/هشتم تا احتمالاً قرن نهم/پانزدهم نداشت، برنیامده است. با این وجود کتاب محاسنی هم دارد، از جمله تصویرهای متعدد و انتشار در حاشیۀ نمایشگاه مذکور که باعث شد دارای این بخت باشد که به عنوان اثری معتبر در این زمینه شناخته شود.

نویسندۀ حاضر در هیچ قسمت دیگری از کتاب بیشتر از آنجایی که نصر در صفحۀ 110 (98b) چنین می نویسد، با وی موافق نیست: «متأسفانه تا امروز حتی اساسی ترین تألیفات ... تنها به صورت جزئی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند، صرف نظر از اینکه بسیاری از کتابها به صورت نسخه های خطی در کتابخانه ها قرار دارد  و هیچ توجهی به آنها نمی شود. و به همین جهت است که تقریباً هر روز اکتشافات مهم و گاه بزرگی در این زمینه صورت می گیرد.» علاوه بر این حتماً نیاز به تحلیل ادبیات ثانویۀ پژوهشی نیز وجود دارد. نمی توان مطمئن بود که هیچ  پژوهشگری امروزه بتواند حق مطلب را دربارۀ تمامی طیف علم اسلامی ادا کند، و افرادی بسیار دانش آموخته تر از خود من باید قضاوت کنند که آیا نصر توانسته است دربارۀ فعالیتهای مسلمانان در شاخه های دیگر، به جز ریاضیات و نجوم، به انداۀ کافی منصف باشد یا خیر. به هر حال دستاوردهای بزرگ دانشمندان مسلمان حداقل در این دو زمینه ماهیت فنی بسیار بالایی دارند و با یک بررسی سطحی حاصل نمی شوند، مگر آن که مؤلف خود را تماماً وقف موضوع کرده باشد.

 

 


1. David King, "Islamic Mathematics and Astronomy. An essay review of the Chapters on mathematics and astronomy in S. H. Nasr, Islamic Science: An Illustrated Study", Journal for the History of Astronomy 9, 1978.

2. پروفسور دیوید کینگ از پژوهشگران بزرگ تاریخ نجوم اسلامی است.  برای آشنایی با آراء و آثار وی بنگرید به کینگ، د.، «داستان دل سپردنم به تاریخ نجوم دورۀ اسلامی»، میراث علمی ایران و اسلام، ترجمۀ پویان رضوانی، 1392، شمارۀ پیاپی 3.

3. S. H. Nasr, Islamic Science: An Illustrated Study, World of Islam Festival Publishing, London, 1976, Pp. xiv + 273.

این کتاب بدون ذکر نام نویسنده با این مشخصات به زبان فارسی منتشر شده است: علم در اسلام، به اهتمام احمد آرام، تهران: سروش، 1366. ترجمۀ صحیح عنوان کتاب، علم اسلامی: یک پژوهش مصور است. در متن حاضر شمارۀ صفحه های فارسی به همین ترجمه و شمارۀ صفحه های انگلیسی، به اصل انگلیسی کتاب ارجاع دارد. ضمناً پانوشت ها همه از سوی مترجم مقاله افزوده شده است.

4. تاریخ نگارش این مقاله در سال های پیش از انقلاب اسلامی است.

5. Annotated bibliography of Islamic science

6. Kennedy's Survey of Islamic astronomical tables (این کتاب به ترجمۀ محمد باقری با عنوان پژوهشی در زیجهای دورۀ اسلامی در سال 1374 توسط انتشارات علمی فرهنگی منتشر شده است.), Sayili's Observatory in Islam, Wiedemann's Aufsatze zur Geschichte der Naturwissenschaften, and Juschkewitsch's Mathematik im Mittelalter.

7. مترجم فارسی کتاب (مرحوم احمد آرام) این قسمت را تصحیح کرده و افزوده است: «اندازۀ مسافت قوس یک درجه بر نصف النهار در نزدیکی موصل».

8. مترجم فارسی همان مقدار قبلی به متر را گذاشته است؛ در حالی 2877 پا برابر با حدود 877 متر است.

9. در واقع بسیاری از زیج ها مبتنی بر هیچ رصد جدیدی نیستند، یا اگر هستند، آنها را در «جداول» ذکر نکرده اند. جداول موجود در زیج ها معمولاً شامل مقادیر متغیرهای نجومی هستند که برای پیش بینی موقعیت سیارات در زمان ها و مکان های مختلف محاسبه شده اند.

10. در ترجمه آمده: «تدوین کرده است».

11. G. Toomer

12. W. Hartner

13. S. Tekeli