کاوش در تاریخ شکوهمند علم ایران - پژوهشکده تاریخ علم utihs
کاوش در تاریخ شکوهمند علم ایران
02 07 2017 01:41
کد خبر : 9865658
تعداد بازدید : 154
۱۱ تیر ۱۳۹۶
کاوش در تاریخ شکوهمند علم ایران گفتوگو با دکتر مهرناز کاتوزیان؛ استاد تاریخ علم در مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه و همکار علمی پژوهشکدۀ تاریخ علم چکیده مقاله آنچه در ادامه میخوانید، چکیده مقدمهای است که مهرناز کاتوزیان به همراه همکاران خود (فیگردوگمس، نیکل لیویگ، میشل رو تورو) در همایش «تاریخ و علوم طبیعی در تمدن ایران و اسلام» که دوم و سوم خرداد امسال در پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران برگزار شد، ارائه کرد. گل رسهای مختلفی در طبیعت موجود است که برحسب ساختار فیزیکی و شیمیایی خود هرکدام خواص بسیار متفاوتی دارند. با آگاهیها و دستگاههای علمی امروزه میتوان بعضی از این ساختارها را مشاهده کرد.در هنگام قرون وسطی بین قرن سوم الی هفتم هجری (بین قرن نهم الی سیزدهم میلادی) دانشمندان جهان اسلام از انواع گل رس با خواص مختلف استفاده میکردند. بررسی نوشتههای حنین ابن اسحاق (856م)، محمد زکریای رازی (925م)، ابن سینا و ابن بیطار (1248م) نشان میدهد که هر یک از آنها کاملاً آگاهی داشتند که با وجود شباهتهای ظاهری هر یک خواص دارویی کاملاً متفاوتی دارند و هرگونه اشتباه در استفاده از آنها باعث خطر برای بیمار است.
در زندگی من و آنچه امروز به آن رسیدم نه تنها پدر و مادر، بلکه پدربزرگ و مادربزرگهایم اثر داشتند. پدر من اهل کتابخوانی بود و بنابراین کتاب و شعر در خانواده ما رسم بود، اما مادرم اهل زندگی بود و میگفت در زندگی باید سفر کرد تا دنیا را شناخت و همان قدر که کتابخوانی پدرم برای من مؤثر بود، این گفته و شیوه فکر مادرم که میگفت باید زندگی را تجربه کنی و همه چیز در کتاب نیست، در شکلگیری زندگی من اثر داشت. محصول آن هم، همین است که من به رشته تاریخ داروسازی علاقهمند شدم. تاریخ داروسازی آمیخته است با تجربه و نوشتههای تاریخی داروسازی؛ گویای رابطه ای است پیوسته بین کتاب و تجربه روزانه و شخصی. من هم مدیون جنبه کتابخوانی و هم مدیون تجربهگرایی در محیط خانواده هستم.
بله، خانه پدری ما در خیابان پهلوی (ولیعصر فعلی)، حوالی سینما رادیوسیتی ـ که حالا فقط ساختمانش مانده ـ کوچه همایون بود.
من به مدرسه ژاندارک در خیابان منوچهری میرفتم که هنوز هم یک مدرسه دخترانه است. کوچه مدرسه بسیار دلنشین بود و از دستفروشان آبنبات میخریدیم که خیلی خوشمزه وکثیف بود و هیچ یک مریض نشدیم! در این مدرسه ما نصف روز فارسی میخواندیم و نصف روز فرانسه. معلمهای زبان فارسی که داشتم نقش بسیار مهمی در تعلیم و تربیت من داشتند. یکی از دبیرهای زبان فارسی میگفت انشاء را باید از تهِ دل نوشت و به خاطرهای اشاره کرد که انشایی داده بود با موضوع حُبّ وطن. یکی از شاگردانش انشایی نوشته و او برای نخستین بار نمره بیست گرفته بود. این انشاء این چنین شروع میشد: «من مهین را دوست دارم. مهین در مدرسه نوربخش درس میخواند و من مدرسه نوربخش را دوست دارم. نوربخش در فلان کوچه است و من آن کوچه را دوست دارم. آن کوچه در تهران است و من تهران را دوست دارم. تهران در ایران است و من عاشق ایرانم.» این دبیرمان میگفت وقتی از ته دل بنویسید، وابستگی شما ماندگار میشود و من فکر میکنم وابستگی به ایران فقط وابستگی کتابی نیست، بلکه وابستگی به درختها و غذاها و محبت پدربزرگ و مادربزرگها و یاد آنهاست.
بله، پدر و مادر من به این مسأله خیلی اهمیت میدادند. پدرم کار تجارت را با مدرک دیپلم شروع کرد ولی از آن زمان که من در خاطر دارم دنبال درس بوده یا زبان؛ یعنی همزمان با کار، کلاسهای شبانه زبان فرانسه و بعد کلاسهای انگلیسی را میرفت. چون او متولد 1289 (1910) بود؛ نسلی که در آن، زبان فرانسه مهمتر از زبان انگلیسی بود. بعد از جنگ جهانی دوم، انگلیسی توسعه پیدا کرد و کم کم جای فرانسه را گرفت ولی با وجود این به هر دو زبان اهمیت میداد. ناگفته نماند که در خانه به فارسی بسیار اهمیت میداد.
تقریباً، البته آن زمان مردم راحت سفر میکردند. آن طور که پدربزرگم تعریف میکرد در دوره او با وجود سختی سفرامکان رفتن به روسیه، عثمانی ، عراق و هند بود، یا لااقل مردم وصف این کشورها را میشنیدند وهمدیگر را تا حدی (ولو دورادور) میشناختند و وابستگی، وابستگی به خاورمیانه بود و مردم هنرمندان، نویسندگان و متفکران کشورهای همسایه را میشناختند. آن دوره کتابهای ویکتورهوگو و همچنین نویسندگان بزرگ روسیه ترجمه شده بود ولی ایرانیها متفکران کشورهای همسایۀ خود را هم میشناختند.
دانشگاه را نه، در فرانسه رفتم.
من تا 18سالگی ایران بودم و بعد به فرانسه رفتم ولی مرتب ایران میآمدم. رشتهای که آنجا شروع کردم، بیوشیمی و سپس ویروسشناسی بود.
چون میخواستم حتماً بیوشیمی بخوانم و شاید هم دلم میخواست خودم راه زندگیام را انتخاب کنم و شاید هدفم دیدن باقی دنیا بود! اینها همه در عالَمِ هجده سالگیام بود.
با هواپیما و خیلی راحت و بیدردسر!
نه، دانشجوهای متقاضی پاریس 7 زیاد بود و سفارت فرانسه میگفت پاریس نروید چون دانشگاهها پر هستند و ما را تشویق میکرد که به شهرستان برویم. من به شهر گرونوبل (Grenoble) رفتم که هنوز هم از نظر علمی قوی و قطب پژوهشی مهمی در فرانسه است. خود من هم ترجیح میدادم که پاریس نروم و جای نسبتاً آرامی را تجربه کنم.
دقیقاً.
من دو مدرک دکتری گرفتم؛ نخستین دکتری 1979 و دومین دکتری 1985 یکی در حوزه بیوشیمی و دیگری بیوفیزیک و ویروسشناسی گرفتم. از گرونوبل به دانشگاه اورسه (Orsay) رفتم که آن هم یک دانشگاه خیلی قوی در رشتههای علمی است و دکتری را در شهر پاریس و دانشگاه پاریس 7 گرفتم.
عنوان دکتری من ظاهراً موضوع جالبی به نظر نمیآید ولی با گذشت زمان کاربردهای نظری و عملی پیدا کرد. موضوع کارم یکی، بیوشیمی یک ویروس گیاهی بود که قسمت ژنتیکی آن DNA نیست، بلکه RNA است و دومی راجع به اثرات سرد کردن و یخ زدن محلول ویروسی بر ویروس و عواملی که درسرعت یخ زدن تأثیر دارند، است.
برای اینکه موضوعی جالب به نظر بیاید باید بگوییم تحقیقات راجع به دارویی است ضد یک بیماری خطرناک و مواردی از این دست. در مورد کار من وقتی عنوان را میگفتم موضوع جذاب و جالبی به نظر نمیرسید. اسم ویروس من، (Turnip Yellow Mosaic Virus) و ترجمۀ فارسی آن میشد ویروس زردِ شلغمی! با اینکه اسم خندهداری داشت ولی از نظر ساختمانی و شکل فضایی ویروس مهمی بود و جزو نخستین ویروسهایی بود که با اشعۀ ایکس به ساختار آن پی برده شد. کاری که من روی محلول ویروس کردم باعث تفکری غیرمستقیم به مولکولهای آب دوروبر ویروس میشد. این یکی از بحثهای مهم در بیوفیزیک است، زیرا در یک محلول دستیابی به ساختار ملکولهای آب که ویروس را احاطه میکنند دشوار است.
این موضوع خیلی مهم است. این شانس بزرگ من بود که به غیر از علاقه خودم، به حوزههای تاریخ ایران و تاریخ علم ایران آشنا شوم. آنچه باعث شد این راه را طی کنم این بود که دانشگاه پاریس، این خاصیت را داشت که چند علمی بود؛ یعنی فقط اختصاص به علوم جدید فیزیک و شیمی و ریاضی نداشت بلکه علومی چون تاریخ و زبانشناسی و غیره در این دانشگاه تدریس میشد. با همت عده ای از استادها و محققان (از جمله استاد رژیس شامبر Regis Chambert) این امکان داده شد تا دانشجویی که بیوشیمی میخواند، بتواند یک واحد هم در تاریخ علم بگذراند و این واحد همانند دیگر واحدها حائز اهمیت بود؛ از اینجا بود که این امکان برای من بوجود آمد. امیدوارم برای تمام دانشگاهها این امکان به وجود بیاید و کسی که مثلاً در رشته شیمی، بیولوژی یا جامعه شناسی درس میخواند بتواند واحدی هم در تاریخ علم تجربه کند.
وقتی که فراگیری وکار تحقیقی علمی را تجربه میکنیم و بعد به آموزش تاریخ علم میپردازیم میبینیم که تاریخ علم به کار روزمره محقق و پژوهشگر کمک میکند. در ابتدا با کمی آگاهی عمومی اکثر افراد خطی میسازند که یک بُعد آن، بُعد زمان است و بُعد دیگرش، بُعد کشفهای مختلف و در مقابل هر یک نامی گذاشته میشود، ولی وقتی وارد تحقیق در رشتۀ تاریخ علم میشویم میبینیم که این چنین نیست. هر پیشرفتی دورههای سکون فکری هم همراه دارد و این باعث میشود که بیشتر به کارو تحقیق شخصی خود با دید انتقادی بنگریم.
بیرونی و رازی و ابن سینا نخبگانی بودند که ما نمیتوانیم خود را با آنها مقایسه کنیم. اکثر ما تنها نام نخبگان آن دوره را میدانیم واشخاص دیگری که در قرون پیشین کارهای بسیاری انجام دادهاند، نمیشناسیم. خود رازی بحثی درباره داروسازی (صیدنه) و پزشکی دارد. به نظر او یک طبیب اول باید به رشته خودش احاطه پیدا بکند و اگر فرصت اضافهای بود واگر توانست میتواند که اندکی داروسازی هم بخواند. یعنی رازی با آگاهی و قدرتی که داشت به کمک تجربهاش تشخیص میداد که آدمهای عادی قدرت این را ندارند که به آموزش چندین رشته به طور عمیق بپردازند و بنابراین باید لااقل به رشته اصلی خود کاملاً تسلط داشته باشند.
درست است؛ البته فلسفه در آن دوره مانند اکنون نبود که بخشی جدا از علم باشد مثلاً رازی اینگونه تصور نمیکرد که اگر کسی رشتۀ داروسازی کار میکرد نمیبایست فلسفه بخواند. در آن دوره شما باید فلسفه میدانستید تا وارد علوم دیگر میشدید. در گذشته عدهای در یک شاخه خاص کار میکردند و برخی دیگر این توانایی ذهنی و فکری را داشتند که در همه شاخهها صاحبنظر باشند. اما کسانی که شما نام میبرید مثل رازی یا ابن سینا دانشمندانی هستند که جزو قلههای این تاریخ به حساب میآیند. اینها نوابغی هستند که توانستند در دو یا چند حوزه - مثلاً طب و نجوم و فقه که امروز هیچ ارتباطی باهم ندارند - صاحب اندیشه و نظر باشند. به طور کلی اکثر افراد در جامعه ایران ابن سینا را میشناسند چون اسمش در همه جا هست و خیابان و بیمارستان به نامش است. این افراد که در قلب زندگی ما جا دارند و در قرون وسطی، استثنا و از نوادر بودند. آرزوی من این است که ما با مطالعه قرون وسطی بیشتر آشنا شویم تا نه تنها نوابغ بلکه دیگر متخصصان آن دوره را هم بشناسیم. در آن دوره مجالسی وجود داشت که حکم همایشهای امروز ما را داشتند. یک صاحبنظر به دلیلی، مجلسی ترتیب میداد. آنجا دانشمندان با هم بحث میکردند و از یکدیگر انتقاد می کردند . حالا این بحثها راجع به دین و فلسفه بوده یا درباره مسائل بسیار دقیق طبی یا ریاضی. بعضی از کتابهای رازی به این شکل نوشته شده. به طور مثال رازی در مجلسی حضور داشته و صاحبنظری به او پیشنهاد کرد که کتابی راجع به آبله و سرخک بنویسد و این کتابی است که که امروز در دسترس ماست.
البته همه ما غصه میخوریم و دلمان میخواهد دنیا آنچنان باشد که یک ریاضیدان، هم تاریخ و هم فلسفه بداند. حال این بحث پیش میآید که چرا همه چیز تخصصی شده؟ امروزه بازار کار ایجاب میکند که هرکس تخصصی داشته باشد. این فقط مختص ایران نیست و در کشورهای اروپایی هم همینطور است. شاید یکی از علل آن، پیشرفت روزمرۀ علم و صنعت باشد.
مرکز ملی پژوهش علمی فرانسه (Centre national de la recherche scientifique)، یک مرکز تحقیقاتی دولتی است که توسط شارل دوگل توسعه اساسی پیدا کرد. او پس از جنگ جهانی دوم تشخیص میدهد که اگر فرانسه بخواهد پیشرفت کند و جایی در دنیا داشته باشد، باید در تمام رشتههای علمی پیشرفت کرده باشد بنابراین مرکزی را تشکیل میدهد که درباره تمام آنچه ما به آن علم میگوییم در آن وجود دارد. من قبلاً در بخش بیوشیمی آن کار میکردم و بعد به بخش تاریخ علم آن رفتم.
من تمام تحصیلاتم در آزمایشگاه تحقیقاتی وابسته به CNRS بود. پس از گذراندن کنکور در سال 1985 من در این سازمان استخدام رسمی شدم.
پژوهشگرانی هستند که کارشان تنها پژوهش است و بعضیها هم تدریس و هم پژوهش میکنند.
بله، در گروه تاریخ علم فعالیت میکنم که مدیر آن، دکتر پاسکال کروزه (Pascal Crozet) است که امیدوارم در آینده به ایران بیاید. در دانشگاه هم ساعاتی برای تدریس دارم.
بله تعداد ایرانیانی که در CNRS کار میکنند خیلی زیاد هستند.
یکی از اشکالات فعلی دنیای ما این است که در هر کشوری فقط یکی دو سازمان را میشناسیم. در فرانسه جز سوربون (La Sorbonne) و انستیتو پاستور (Pasteur Institute)، جایی را نمیشناسیم. حال آنکه مراکز مهم دیگری برای پژوهش و تحقیق هست. سوربون در موقع تشکیل در قرون وسطی (نیمه قرن سیزدهم میلادی)، بیشتر در رشتههای علوم انسانی معروف بود، اما اکنون رشتههای دیگر هم دارد. اکنون پاریس 7، به نام دیدرو Diderot Denis خوانده میشود
کار علمی اینگونه است که برای نوشتن مقاله و ارجاعات آن وقت زیادی میگذارید. وقتی شما یک مقالهای را مینویسید، تحقیقهای علمی شما با یک کار هنری مشابهت دارد. بنابراین هر انتقادی دل پژوهشگر را میشکند. اما باید از این مرحله گذشت و این به نظر من جزو کار محقق است، انتقاد نباید با خشونت و دشمنی بلکه باید دقیق و ظریف باشد. من وقتی جوان تر بودم و انتقادی از کارهای علمیام میشنیدم، ناراحت میشدم ولی این باعث شد تا آرام آرام و با زحمت بسیار با روش کار تحقیقی بهتر آشنا شوم.
امیدواریم که ادامه داشته باشد. قرار است سال 1397 (2018) در فرانسه و یک سال بعد مجدد همین جا همایشهایی برگزار شود. یکی از مشکلاتی که در تمام دنیا وجود دارد و فقط در ایران مطرح نیست، مسأله بودجه است. تاریخ علم باید بودجه داشته باشد و ما باید بتوانیم کتاب بنویسیم، کتاب بخریم و وقت داشته باشیم در کتابخانه، کتاب بخوانیم. این بستگی دارد به اینکه CNRS و پژوهشکده تاریخ علم، چقدر توانایی مالی برگزاری این همایشها را داشته باشند.
بله و از سایر کشورهای دیگر چون آلمان، مراکش و پرتغال. همانطور که گفته شد برای تاریخ علم و تحقیقات علمی نمیتوانیم حد و مرز بگذاریم؛ متون برای ما خیلی مهم است. برای این همایش از پژوهشگران ایرانی مقیم اروپا دعوت شد. دکتر کامران امیرارجمند از دانشگاه مارتین لوتر آلمان پذیرفتند که برای این همایش به ایران بیایند. همچنین دکتر احمد اعراب از دانشگاه علوم و تکنولوژی طنجه مراکش آمدند که متخصص تاریخ جانورشناسی هستند.
خیر، آقای سلسو گومز (GOMES Celso) استاد فیزیک و شیمی در دانشگاه آویرو در کشور پرتغال (Aveiro/Portugal) یکی از همکاران هستند. دو نفر دیگر فرانسوی هستند و عبارتند از: آقای میشل روتورو (Michel Rautureau) استاد فیزیک در دانشگاه اورلئان و خانم نیکل لیویگ (Nicole Liewig) استاد شیمی در مرکز تحقیقاتی CNRS در شهراستراسبورگ (Centre Hubert Curien) از کار ما درباره گل رس و تاریخ آن، کتابی به زبان فرانسه منتشر شده. این کتاب با تصحیح و تفصیل بیستر به زبان انگلیسی ترجمه شده وازسوی انتشارات اسپرینگر (Springer Publishing) این ماه انتشار یافته است.
این نکته را توجه داشته باشید که گاهی در رشتۀ تاریخ علم شما به علوم بسیاری احتیاج دارید اما اگر بخواهید شخصاً به چندین علم بپردازید در هیچکدام موفق به کار دقیق تحقیقی نخواهید شد، موضوعی که من در این همایش ارائه دادم در نظر بگیرید. گِل رُس ظاهراً زمینۀ تحقیقی محدودی دارد. بررسی متون قدیمی و اینکه چگونه در این متون گل رس نامگذاری شده و خواص دارویی آن در گذشته چه بوده احتیاج به کار تخصصی در رشتۀ تاریخ داروسازی دارد. اما برای آگاهی به ساختار این ماده و شناخت فیزیکی و شیمیایی امروزی آن احتیاج به همکاری با یک فیزیکدان و یک شیمیدان اجباری است. همکاران من که اسمشان در سخنرانی من بود، این قسمتها را به عهده داشتند.
رشته من علوم طبیعی است و بنابراین توجه من به این رشته است. این همایش بطور خاص در مورد علوم طبیعی است و پژوهشگران دیگری در همین شاخههای علوم طبیعی کار میکنند. اما غیر از همایش تاریخ علوم طبیعی، پژوهشکده تاریخ علم درباره تاریخ علم کار میکند و همایشهای دیگری هم دارد و امسال ما یک همایش تاریخ ریاضیات داریم.
ما فعلاً در حوزه تاریخ کلام، تاریخ عرفان و ادبیات کار نمیکنیم.
محققی هست به نام مایکل دولس (Michael Dols) که روش کار تحقیقی او برای من خیلی آموزنده بود. او وقتی راجع به تاریخ یک بیماری کار میکند، از متون بسیار متفاوت فارسی و عربی مربوط به آن بیماری استفاده میکند. یعنی طب را از منظر ادبی، علمی و فلسفی بررسی میکند. به عنوان مثال تحقیقی تاریخی روی بیماری آبله در نظرداشتم. میدانیم که بعد از این بیماری گاهی اثر جوشها روی چهرۀ افراد عمقی است. این سؤال مطرح میشود که شرایط اجتماعی این افراد پس از بیماری چگونه خواهد بود؟ جواب این سؤال را در کتاب زکریای رازی نمیتوان یافت. اما جاحظ (مرگ در 869 میلادی) کتابی در این مورد دارد (کتاب البرصان و العرجان) که در آن از معلولیتهایی صحبت میکند که شکل ظاهری افراد را دگرگون میکند و در این کتاب از حقوق اجتماعی آنها دفاع میکند. در راستای صحبت قبل، اینجا هم احتیاج به همکاری با یک استاد شعر به زبان عربی داشتم تا موفق شوم بعضی اشعار دشوار جاحظ را درست درک کنم.
تاریخ علم این مسأله را کمی روشن میکند که وقتی به یک مشکل علمی نظری برمیخوریم علت نفهمیدن آن مشکل یکی نیست و چندین علت دارد. یک علت آن حد و مرزهایی است که خود در فکر خود بنیان آن را گذاشتیم و یکی مرزهایی است که جامعه برای ما گذاشته است. وقتی که تاریخ علم را بررسی میکنیم با این مسائل بهتر مواجه میشویم. دیگر اینکه تاریخ علم بخش مهمی از تاریخ عمومی است و آگاهی به آن باعث آشنایی با قسمتی از تاریخ ایران و تاریخ جهان میشود. این شناخت در حال حاضر و با پیشرفت علم و صنعت و اهمیت آن باعث آگاهی بیشتر از خود و از نقش تاریخ کشور خود است. حمیدرضا محمدی |